جدول جو
جدول جو

معنی رود شهد - جستجوی لغت در جدول جو

رود شهد
(شَ)
نام ناحیه یا رودی و یا به تعبیر قدما دریایی است و بر حسب آنچه در شاهنامه آمده در مشرق ایران واقع بوده است:
از این کوه تا پیش دریای شهد
درفش و سپاه است و پیلان و مهد.
فردوسی.
بیاورد سیصد عماری و مهد
گذر کرد زان سوی دریای شهد.
فردوسی.
ترا چاره آن است کز راه شهد
سوی چشمۀ سو گرایی به مهد.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2095).
پیاده همی راند تا رود شهد
نه پیل و نه تخت و نه تاج و نه مهد.
فردوسی.
، نام کوهی بوده است و بر حسب آنچه در شاهنامۀ فردوسی آمده است در حدود مشرق ایران میان کشمیر و چین و رود سند:
ز کشمیر تا دامن کوه شهد
سراپرده و پیل دیدیم و مهد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
رودی است در جنوب ایران که از رودهای مهم حوضۀخلیج فارس محسوب می گردد. دارای دو شعبه مهم است: یکی از کوههای برفی واقع در شمال غربی شیراز سرچشمه گرفته موسوم به ’قراقاچ’ و دیگری از کوه بزپار جاری شده در ’پسی رودک’ به آن متصل می گردد و رودهای دیگر مانند شوررود و غیره به آن ملحق شده در شمال زیارت وارد دریا می شود. شعبه اصلی این رود یعنی قراقاچ دارای پیچ و خم زیاد و آبشارهای متعددی است که از کوههای ساحلی گذشته در موقع ذوب برفها رسوب زیاد با خود به دریا می برد. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 74 و 79)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
رود کوچکی در ناحیت کرمان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام کوهی است در دیار ابوبکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. سکنه آن 200 تن. آب آن از رودخانه. محصول عمده آنجا غلات و برنج و خرما و لبنیات. ساکنان از طایفۀ بلایی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حُ د د)
موضعی است. (منتهی الارب). نام آبی است معروف. (منجم العمران ج 1 ص 173 از نوادر ابن الاعرابی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام رودخانه ایست. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه از شهرستان بوشهر واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی گناوه و در کنار رود خانه شور. منطقه ای است جلگه ای، و هوایی گرم مرطوب دارد و سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود و محصولش غلات و خرمای دیمی، و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام یکی از دهستانهای بخش جانکی گرمسیر از شهرستان اهواز است. این دهستان بین بخش هفتگل و دهستانهای قلعه تل، باغ ملک و میداود واقع شده و از 13 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است. جمعیت آن در حدود 1000تن است و دیه های مهم آن عبارتند از: آب لشکر، چشمه روغنی، شاه نشین و پرموسی. مرکز دهستان رودزرد است آب مصرفی ده از رود و چشمه تأمین میگردد و محصول عمده آن غلات، و شغل غالب مردان زراعت و گله داری است. راههای دهستان اتومبیل رو است و سکنه از طایفه مکاوند بالاو بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
مرفوضً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
Disproved
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روند شده
تصویر روند شده
Driven
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
réfuté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
מוכח כלא נכון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
جھوٹا ثابت کیا گیا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
খণ্ডন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
ถูกโต้แย้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
kufutiliwa mbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
çürütülmüş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
반박된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
反証された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
weerlegd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
terbantahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
खंडित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
refutado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
refutado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
被驳斥的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
obalony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
спростований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
widerlegt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
опровергнутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
confutato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی